ره چه زیبا بود،زیر نورماه،برق چشمتن توپیدا بود.
من تورامی دیدم ونگاه تو،مرا می دید،شوربودم من،شورشیدا بودم.
دست من درخواهش،دل من جمله منا بود.
باد می آمد،آمان میخندید،لاله میرقصید،در دم وغوغا بود.
دشت تاخط افق میرفت،وافق تا آن جاکه سراسرهمه زیبا بود.
زندگی می جوشید،ازسره زلف تومی بارید،عشق می بارید،آسمان بودی تو،دل من دریابود.
ازتو پرسیدم توکجاهستی؟دورازخانه چراهستی؟
گفتی فردا،خواهم آمد،خواهم آمد.
کاشکی امروز توهم فردا بود...
خواستم تا رازها باز گویم وندانستم،توکجا بودی،باخودم می گفتم کاش ماه من این جابود.
ونبودی تو،وندیدی باز،که نگاه من،زیر نور ماه،سخت تنها بود!